كج ‏فهمى ‏هاى مستشرقان در ترجمه قرآن كريم و معرفى اجمالى چند ترجمه انگليسى

پدیدآورعبدالحکیم العبد

نشریهمجموعه مقالات همایش ملی مقاومت اسلامی از نگاه قرآن کریم

منبع مقاله

share 1779 بازدید
كج‏ فهمى‏ هاى مستشرقان در ترجمه قرآن كريم و معرفى اجمالى چند ترجمه انگليسى

دكتر عبدالحكيم العبد - ترجمه: يعقوب جعفرى

هرچند مستشرقان زيباييهاى ادبى قرآن را ستوده و به ترجمه قرآن به زبانهاى غربى اهتمام ويژه‏اى داشته‏اند، ولى اين اهتمام خالى از برخى دشمنى‏ها يا انگيزه‏هاى عادى و لغزشها و خطاها نبوده است.
اينك ما برخى از كج‏فهمى‏هاى مستشرقان را در ترجمه قرآن كريم ذكر مى‏كنيم كه شامل چهار ترجمه معروف مى‏شود: ترجمه جرج سيل، ترجمه ن. ج. داود، ترجمه آرتور آربرى و ترجمه مارمادوك پيكتال.

1.ترجمه جرج سيل

ترجمه جرج سيل (George Sale) متوفاى سال 1736 ميلادى نخستين تلاش اروپاييان در ترجمه قرآن كريم به زبانهاى جديد بود.
همان‏گونه كه در مقدمه دنيسون راس E. Denison Ross آمده، او پسر تاجرى از لندن بود كه در سال 1720 به معبد داخلى Inner Temple پيوست و اين در همان سالى بود كه اسقف انطاكيه، سولومون نگرى Solomon Nigri، شخصى را به نام سليمان السعدى Soleiman Alsadi از دمشق به لندن فرستاده بود تا براى بالا بردن سطح آگاهى مسيحيان شرق، جمعيتى را تأسيس كند و او معبد Middle Temple را تأسيس كرد تا عهد جديد را براى مسيحيان سوريه به عربى ترجمه كند.
به گفته «راس» به نظر مى‏رسد «نگرى» نخستين معلم جرج سيل در زبان عربى بود و نيز «دادچى» Dadtchi كه دانشمندى يونانى از شهر حلب بود، او را در لهجه‏هاى پراكنده شرقى يارى مى‏كرد، ولى به رغم اينكه جرج سيل در زبان‏شناسى قوى بود و دو زبان عبرى و لاتينى را به خوبى مى‏دانست، آگاهى او از زبان عربى مورد تأكيد قرار نگرفته است. با وجود اين، گفته شده كه جرج سيل در آگوست 1726 به عنوان يكى از مصححان نسخه عربى عهد جديد خدمات خود را ارائه كرد و به زودى كارگزار اول اين اثر شد؛ به اضافه اينكه وكيل قانونى آن جمعيت هم بود و برخى از مشاغل مهم را هم بر عهده داشت. ترجمه انگليسى قرآن او پس از ترجمه عهد جديد انجام گرفت.
جرج سيل در ترجمه قرآن به منقولات «ماراچى» Maratchi درباره قرآن و معارف اسلامى كه از عربى به لاتينى ترجمه كرده بود، تكيه كرد. گفته شده كه اين منقولات از نظر احاطه بر مطلب و استوارى در حد خوبى بوده است، ولى شكلى كه جرج سيل در انگليسى از آن به دست داده تقريرى گمراه‏كننده و به دور از بحثهاى اصلى بوده است. آنچه سيل از ماراچى گرفت و ارائه كرد، كمتر از آن چيزى است كه او به ماراچى بدهكار بود. اين بدانجهت بود
كه او غالباً از بيضاوى مى‏گرفت و منابع ديگر را در درجه دوم اهميت قرار مى‏داد. نظرات انتقادى او هم كه مفصل است، سود اندكى دارد و يا اصلا سودمند نيست و غالباً مورد پسند واقع نشده و از ارزش لازم برخوردار نيست.
مثالى كه براى اين مطلب مى‏زنيم، تعليقه جرج سيل بر ترجمه پريشان آيه 73 سوره حج است؛ همان آيه‏اى كه براى پرستندگان بتها مثل مى‏زند، به اين صورت كه بتها نمى‏توانند يك چيز پست مانند مگس را بيافرينند. جرج سيل معنا را از مجاز و مثل به حقيقت تغيير مى‏دهد؛ گويا آيه قرآن دلالت مى‏كند بر اينكه بتها با هدف آفريدن مگس جمع مى‏شدندAlthough they were all assembled for that purpose. حاشيه‏هايى كه بر اين آيه زده است، علت انحراف او را روشن مى‏كند؛ از جمله اينكه او از منابع يهودى سيراب شده است، به طورى كه در اين سخن او آمده است: «مفسران مى‏گويند: عربها عادت داشتند كه صورتهاى خدايان خود را با روغنهاى معطر و با عسلى كه مگس‏ها آن را مى‏خوردند، چرب مى‏كردند و اين بدان جهت بود كه به رغم اينكه درها با عنايت خاصى بسته بود، مگس‏ها از برخى منفذها وارد معبد مى‏شدند. ممكن است محمد (ص) اين مطلب را از يهود گرفته باشد كه ادعا مى‏كردند معبد قدس و قربانيهايى كه در آنجا براى معبود تقديم مى‏شود به گونه‏اى است كه مگس وارد آنجا نمى‏شود، ولى مقدارى از حشرات وارد معبد بت‏پرستها مى‏شدند و اين به سبب بخارهاى اين قربانيها بود.
شگفت آور اينكه جرج سيل زبان عربى را به خوبى نمى‏دانست و در عين حال در ترجمه عهد جديد به زبان عربى شركت داشت و حتى سرپرست اين كار بود و قرآن را هم به انگليسى ترجمه كرد. گذشته از اين، حاشيه‏هاى مضحكى دارد كه پر از بيهوده‏گويى و غرابت است.
در گمراه كردن خواننده اروپايى زبان، مقدمه ناشر و آنچه او بر پشت جلد نوشته است نيز تأثير فراوان دارد، آنجا كه مى‏گويد: ترجمه جرج سيل در زبانهاى اروپايى بهترين اثرى است كه دين پيامبر جزيره‏العرب را به طور گسترده معرفى مى‏كند. او مى‏پندارد كه اين كتاب از متن اصلى عربى به انگليسى ترجمه شده است. معلوم مى‏شود كه وى حداقل مقدمه اين كتاب را كه به قلم راس نوشته شده نخوانده است. به نظر مى‏رسد كه ناشر فقط مى‏خواسته كالاى خود را تبليغ كند.
در عين حال، ما مترجم را در نداشتن آگاهى به معانى حروف مقطعه معذور مى‏دانيم، زيرا او به برخى تفاسير خرافى يا ظنى مراجعه كرده كه خود آنها دچار كج‏فهمى شده‏اند و مترجم سخن آنها را در ترجمه «طه»، «ص» و «ق» نقل كرده است.
حقيقت اين است كه اين ترجمه هرچند سطحى است ولى از ركاكتى كه برخى از نويسندگان اسلامى آن را در ترجمه متون مقدس به زبانهاى شرقى ديده‏اند، خالى است و من برخى از آنها را در رساله فوق‏ليسانس خود بيان كرده‏ام. اين ترجمه به طور كلى سوره‏ها را به صورت پراكنده دربرگرفته و خالى از شيرينى بيان قرآن است ولى به آيات و سوره‏ها ملتزم بوده هرچند كه در فواصل و شماره‏ها غفلتهايى شده است.
در فهرستى كه اين ترجمه دارد، ميان شماره سوره‏ها در مصحف و شماره آنها در ترتيب تاريخى نزول سوره‏ها مقايسه شده و مقدمه‏نويس آن (راس) متوجه اهميت ترتيب سوره‏ها در مصحف نشده و عامل آن را تنها بلندى و كوتاهى سوره‏ها معرفى كرده است. اين مطلبى است كه در ميان مستشرقانِ پس از وى نيز مطرح شده است. نويسنده مقدمه اين سخن را هم گفته كه ميان محققان اروپايى و عرب در ترتيب تاريخى نزول سوره‏ها اتفاق نظر وجود ندارد.
مهم‏ترين امتيازى كه نويسنده مقدمه و ناشر اين ترجمه بر آن تأكيد كرده‏اند اين است كه اين ترجمه نياز اروپاييان را در درك مبادى اصلى اسلام به طور كلى تأمين مى‏كند، به خصوص اينكه «راس» معتقد بوده كه ترجمه‏هاى لاتينى براى اروپاييان قابل فهم نبوده است.
از كارهاى قابل ستايش نويسنده مقدمه اين است كه او خاطر نشان مى‏سازد كه برخى از اروپاييان به سبب تعصبى كه داشته‏اند آگاهانه محاسن و زيباييهاى اسلام را مشوش كرده و يا در عيبهايى كه به آن نسبت داده شده بزرگ‏نمايى كرده‏اند. نيز اين سخن او قابل ستايش است كه مى‏گويد: اسلام اين امتياز را دارد كه ساده و روشن است و به سرعت گسترش پيدا كرده و در گردآورى ملتها و صاحبان عقايد گوناگون زير پرچم توحيد موفق بوده است. وى مى‏گويد: اسلام از نظر فكرى حتى بر مخالفان غلبه مى‏كرده و آنها اسلام را مى‏پذيرفته‏اند. همچنين او به همه كسانى كه درباره قرآن تحقيق مى‏كنند، يادآور مى‏شود كه متن اصلى قرآن هرگز ساخته فكر پيامبر اسلام نبوده بلكه سخن خداوند بر پيامبر بوده است و نيز يادآور مى‏شود مصحفى كه اكنون در اختيار ماست همان صورت اصلى قرآن است كه در اختيار پيشينيان بوده است، البته او درباره مسئله تدوين قرآن بحث نمى‏كند.
با اين حال، به نظر ما ترجمه جرج سيل در برخى از پاورقى‏ها مطالبى دارد كه بسا خواننده را از دستيابى به فايده ترجمه و مقدمه آن بازمى‏دارد و آن را مشوش مى‏كند. به طور كلى اين ترجمه نمونه‏اى روشن از اهتمام اروپاييان در اواخر قرون وسطا به كتابهاى دينى مشرق زمين در جهت خدمت به مسيحيان كليساهاى شرقى است.
اين ترجمه براى نخستين بار در سال 1734 ميلادى و سپس در سالهاى 1764 و 1825 چاپ شد و اين چاپ كه مورد استناد ماست و بدون تاريخ است، از سوى انتشارات فردريك وارن و شريكانش در لندن و نيويورك منتشر شده است.

2. ترجمه ن. ج. داود

اين ترجمه نيز از درك روابط معنوى ميان سوره‏ها بر حسب ترتيب كنونى آن ناتوان بوده است، هرچند مترجم در متن آيات چيزهايى را دريافته كه او را وادار كرده به شيرينى آيات قرآنى و تأثير مداوم آن اعتراف كند.
داود به ارائه متن مطابق با ترتيب خاص مورد نظر خود روى آورده و اين به جهت تلاش در ايجاد پيوندهاى منطقى بوده كه حتى براى افراد غير متخصص هم قابل درك باشد، در صورتى كه آشنايى با ترتيب تاريخى سوره‏ها براى اين افراد غيرممكن است. داود در راستاى همين هدف برخى از آيات را در برخى سوره‏ها از جاى خود برداشته و به آيات ديگر ملحق كرده است و از تلاش Grimme و Noldeke در سالهاى 1861 و 1937 و نيز Rodwell در سال 1937 و Bell ياد كرده و آن را به عنوان يك ترتيب مكانيكى كه مربوط به محمد (ص) نيست، توصيف نموده است.
ترجمه داود به سبب آن روح ادبى كه دارد و تا حدودى به صواب نزديك است، از ديگر ترجمه‏ها متمايز است ولى در مقدمه آن مطالبى آمده است كه ميان خواننده و آنچه از ترجمه به دست مى‏آيد، حائل ايجاد مى‏كند.
در اين ترجمه، مترجم تلاش كرده كه خواننده از خواندن آن به عنوان يك متن فنى و ادبى كه متأثر از دو دين قديمى است لذت ببرد. او در پايان مقدمه‏اش آورده است كه از تمركز يافتن روى مسائل اختلافى پرهيز كرده و فقط به انجام كار همت گماشته و داورى را به خواننده واگذار كرده است.
وى مى‏گويد: رويكرد «حنيفيّت» در جزيره‏العرب پيش از اسلام، متأثر از يهوديت و مسيحيت بوده و محمد (ص) در چنين محيطى قرار گرفته و يقين پيدا كرده كه پيامبر است و به او وحى نازل مى‏شود و ادعاى معجزه نداشته است. اين سخن داود در حقيقت همان مطلبى است كه آلفرد گيوم آن را بارها اظهار كرده است.
داود ترجمه خود را كارى نزديك به تفسير معرفى مى‏كند و مى‏گويد كه او به طور مستقيم از تفاسير زمخشرى، بيضاوى و جلالين استفاده كرده است. روش او در ترجمه سوره‏ها اين گونه است كه اول ترجمه سوره‏هايى را كه به گمان او شاعرانه‏تر است آورده و در نهايت سوره‏هاى طولانى‏تر را تحت سرفصلهايى كه هر كدام چندين سوره را در بر مى‏گيرد ذكر كرده است. او دليل اين كار را ارائه ترجمه خود به افراد غير متخصص بيان نموده كه عنوانهايى مانند «بقره» و «نساء» توجه آنان به فهم متن جلب نمى‏كند. با اين حال، در فهرستى كه تنظيم كرده، شماره سوره‏هاى مصحف متداول را در كنار شماره‏هاى سوره‏هايى كه خودش ترتيب داده قرار داده است. وى از درك معانى حروف مقطعه اظهار ناتوانى كرده است.
شگفت‏آور اينكه اساس نظريه‏اى كه داود ترتيب خود را بر آن استوار كرده، مشابه اساس مورد نظر در ترتيب اصلى است، به گونه‏اى كه سوره‏هاى مكى، حتى سوره‏هايى كه پس از فتح مكه نازل شده و اصطلاحاً به آنها مدنى گفته مى‏شود، همان حالت شعرگونه بودن را كه داود گفته است دارد و طبعاً آن را در سمت چپ مصحف، يعنى بخش پايانى آن قرار داده است؛ چنان كه سوره‏هايى را كه شيوه بسط و تحقيق بر آنها غلبه دارد در سمت راست مصحف قرار داده و غير از عنوانهايى كه داود براى خواننده غربى در مورد سوره‏ها درست كرده دليلى بر مخالفت او با ترتيب تاريخى وجود ندارد.
به هر حال، داود بر اساس ترتيب مورد نظر خود، اول از سوره فاتحه شروع مى‏كند، سپس سوره زلزله و بعد از آن سوره انشقاق و سوره‏هاى ديگر را مى‏آورد، آنگاه آن را با سوره تحريم ختم مى‏كند و دو سوره بقره و نساء را كنار هم و فقط پيش از هفت سوره قرار مى‏دهد.
اين كه او هدف خود را آسان‏سازى ترتيب براى خواننده غير متخصص معرفى كرده در اين ترتيب حاصل نمى‏شود، زيرا فهم سوره‏هاى كوتاه در ترتيب مصحف كنونى كه در سمت چپ قرار داد براى خواننده آسان‏تر از ترتيب اوست، مگر اينكه خواننده داراى ذوق رمانتيكى خاصى چون ذوق داود باشد كه در اين حالت مشكلى نيست كه خواننده از آنجا شروع كند كه داود پيشنهاد مى‏كند.
تأخير ما در كشف معانى حروف مقطعه سبب شده است كه مترجم از دستيابى به معانى درون سوره‏ها باز ماند و به نظر نمى‏رسد كه او از ضبط اصطلاحات خاص مصحف استفاده كرده و يا حتى از آنها آگاهى داشته باشد. مثلاً در ترجمه «ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدًى لِلْمُتَّقينَ» از دلالت موارد وقف كه بيانگر اين است كه شكى در قرآن نيست يا آنچه در قرآن است بدون شك مايه هدايت پرهيزگاران است غفلت كرده است. ناآگاهى او از دلالت «الم» كه در فصل سوم به آن اشاره كرده، او را اسير تصور خاص خود در روش تعاليم دينى ساخته و از تناسب اين دو آيه غافل نموده است، به گونه‏اى كه مفهوم آيه را تبديل به يك حالت امر و يا سفارش كرده است و لذا ترجمه او پس از رد شدن از «الم» با غفلت از معناى حقيقى چنين است:
نبايد كسى در اين كتاب شك كند
This book is not to be... It is a guide to the righteous why
اين كتاب رهنماى شخص نيكوكارى است كه...
به رغم خطاهايى كه در اين ترجمه وجود دارد، ترجمه از تعصبات منفى بر ضد پيامبر اسلام يا قرآن خالى است و شايد رعايت ادب از سوى مترجم از عراقى بودن او ناشى شده و يا گمان كرده كه قرآن صورت ادبى ويژه از يهوديت يا مسيحيت است و يا پيرو آنهاست.
مترجم سعى كرده است آيه يا آياتى را كه مطلب مستقلى را در يك فقره بيان مى‏كند شرح دهد؛ مثلاً آيه: «ص وَ الْقُرْآنِ ذِى الذِّكْرِ. بَلِ الَّذينَ كَفَرُوا فى عِزَّةٍ وَ شِقاقٍ» را چنين ترجمه كرده است:
Sad. I swear by the renowned:
Koran that the unbelievers shall come to grief through their own arrogance and internal strife".
همچنين اين ترجمه نمونه‏اى از پيشرفت انديشه غربى‏ها نسبت به ادب قرآنى است كه در آن اندكى محبت و خوش‏بينى محتاطانه ديده مى‏شود و اين در كنار بسيارى از لغزشها در فهم درست آيات قرآنى است. آنچه در شاهد بالا گفته شد يكى از آنهاست.
اين ترجمه براى اولين بار در سال 1956 ميلادى، سپس در سال 1961 و 1964 توسط انتشارات پنگوئن به طور گسترده‏اى منتشر گرديد.

3. ترجمه آربرى

داود آنچه را كه درباره تدوين قرآن در زمان پيامبر بر برگها، استخوانها و پوستها، نقل كرده‏اند بيان كرده ولى كامل‏شدن آن را در زمان عمر مى‏داند و اصلا از مصحف عثمان ياد نمى‏كند. پس از وى آربرى آمد و گفت: معلوم نيست كه همه قرآن در زمان پيامبر تدوين شده باشد و در اين باره امى بودن پيامبر را مستند قرار مى‏دهد و از مصحف ابوبكر ذكرى به ميان نمى‏آورد و فقط مى‏گويد: طبق روايات، چند سال پس از مرگ پيامبر، قطعه‏هايى كه در برگها، پوستها و يا در سينه‏هاى مردم بود جمع آورى شد... او از مصحف عثمان هم به عنوان نسخه قابل اعتماد ياد مى‏كند كه گروهى از كاتبان با سرپرستى زيد بن ثابت فرزندخوانده رسول خدا آن را فراهم آوردند و مى‏گويد: مسئوليت ترتيب متن كنونى بر عهده اين مردان است.
آربرى قاطعانه مى‏گويد كه قرآن يك متن ادبى خالص است، و همين امر باعث شده كه او معانى قرآنى را به صورت شاعرانه و احساسى بيان كند و لذا از فواصل و شماره‏هاى آيات غافل شده و از پيش خود جملات را در قالبهاى خاصى قرار مى‏دهد كه گاهى كوتاه و گاهى بلند است. به كارگيرى اين روش، جملات او را با موسيقى درونى و زيباييهايى همراه كرده است؛ همان چيزى كه خود قرآن در سطح بالايى از آن برخوردار است.
آربرى ترتيب اصلى آيات و سوره‏ها را رعايت نكرده است. البته در اين ترجمه افتادگى يا تغيير عمدى صورت نگرفته است، جز در مواردى كه مترجم بر اساس روشى كه دارد تغييراتى را پديد آورده است. به نظر ما مترجم با توصيف كار خود به عنوان «قرآنِ تفسير شده» كارى دقيق كرده است ولى او در مقدمه ترجمه‏اش ميان خواننده اروپايى و محتواى اين ترجمه ممتاز پرده‏اى قرار داده است كه اى كاش اين كار را نمى‏كرد.
مترجم با تمام وجود با متن همراهى كرده و به گونه‏اى آن را توصيف مى‏كند كه گويا يك غزل خالص است. با اين حال اعتراف مى‏كند كه كار او با وجود تلاش زيادى كه در جهت زيبايى و هنرنمايى ترجمه انجام داده هرگز به زيبايى و غناى متن اصلى قرآن نمى‏رسد.
درباره تحليل آربرى از زيبايى قرآن، جملاتى را از او در زير نقل مى‏كنيم و اين به خاطر اهميت موضوع است، چون او داراى نظريه‏هايى در اين باب است.
وى مى‏گويد: كوشيده‏ام آنچه را پيشينيان انجام داده‏اند كامل كنم و يك اثر مقبول ارائه دهم؛ هرچند تأثيرى مانند كمترين تأثير متن عربى قرآن نخواهد داشت. البته در بررسى ساختارهاى داخلى و آهنگ و تنوع متن عربى رنج فراوان بردم؛ همان ساختارهايى كه با صرف نظر از اصل رسالت، به قرآن در ميان بزرگ‏ترين شاهكارهاى ادبى بشر، مرتبه‏اى غيرقابل رقابت مى‏دهد. مختصرى از اين مطلب در كتاب The Holy Koran كه در سال 1953 توسط Allen & Unwin چاپ شده، آمده است. اين امتياز منحصر به فرد يا اين سمفونى غير قابل تقليد به همان صورت است كه پيكتال در وصف كتاب مقدس گفته است كه اينها آهنگ‏هايى است كه انسان را تا حد گريستن و مبهوت شدن تكان مى‏دهد. غالباً اين آهنگ‏ها مورد غفلت مترجمان قبلى قرار گرفته است و لذا تعجب آور نيست كه ترجمه آنها در مقايسه با متن فخيم و فاخر قرآن قابل توجه نبوده است... .

4. ترجمه مارمادوك پيكتال

مارمادوك پيكتال در سال 1934 قرآن را تحت اين عنوان ترجمه كرد: The Glorious Quran-Text And Traslation و مقدمه‏اى بر آن نوشت كه در آن از تلاش خود در جهت امانت و دقت در كار خبر داده و به طور مشخص كسانى را كه به او كمك كرده‏اند نام برده است؛ از جمله آنها افرادى هستند كه عربى زبان مادرى آنها بوده و به زبان انگليسى هم آگاهى كامل داشته‏اند؛ مانند محمد احمد الغمراوى‏بك، از دانشكده طب قاهره، و شيخ مصطفى المراغى شيخ سابق الازهر (حسب تعبير او) و فؤاد بك سالم الحجازى. و نيز از افرادى مانند لورد لويد و دكتر كرينكو تشكر كرده و نيز مختصرى از سيره پيامبر را ذكر كرده است.
روش او در ترجمه اين گونه بوده است كه نخست اطلاعات مختصرى درباره سوره به دست مى‏دهد و عنوان سوره و محتوا و زمينه تاريخى آن را ذكر مى‏كند و سپس متن اصلى را در مقابل ترجمه هر آيه‏اى قرار مى‏دهد. اين ترجمه در قطع‏هاى مختلفى چاپ شده و نسخه‏اى كه ما از آن ياد مى‏كنيم توسط اين انتشارات منتشر شده است:
- Bureau- Lagos- Nigeria, Taj Fomp. Ltd Islamic Publications. Karachi, Lahore, Rawalpindi.
متأسفانه اين چاپ فهرست ندارد و در دو صفحه نخست آن، كه سوره فاتحه و آيات اول سوره بقره قرار دارد اشتباهى رخ نموده است و اين در حالى است كه ترجمه مزبور با تيراژ بالايى براى كشور نيجريه چاپ شده است.
در سال 1977 برخى از مجلات رسمى مصر شروع به چاپ مسلسل ترجمه پيكتال كردند ولى دو يا سه شماره آن بيشتر ادامه نيافت، و اين به جهت انتقادهاى فراوانى بود كه در مطبوعات مصر از اين ترجمه به عمل آمد و منتقدان نمونه‏هاى بسيارى از اشتباهات آن را متذكر شدند و جدولهايى از خطاهاى آن را ذكر كردند. البته به نظر ما بسيارى از اين لغزشها از يك مترجم خارجى خلاف انتظار نيست؛ هرچند حسن نيت هم داشته باشد. ترجمه پيكتال نمونه‏اى از يك طرح مشترك اسلامى است كه فاقد اتقان و استوارى است و بهتر از اين كار ترجمه‏هايى است كه توسط هندى‏ها و پاكستانى‏ها صورت گرفته، بجز ترجمه‏هايى كه توسط قاديانى‏ها انجام يافته به خصوص پاورقى‏هايى كه دارد.
البته اين گونه ترجمه‏ها كه همراه با متن عربى قرآن و توضيحاتى در پاورقى‏هاست اعتماد مسلمانان غيرعرب را بيشتر جلب مى‏كند و خود عربها هم به عنوان تفسير از آن استفاده مى‏كنند. ترجمه‏هاى انگليسى خوب براى عربها اين سود را هم دارد كه يك نوع كار ادبى مقايسه‏اى است...

پی نوشت ها:

1. The Koran by George Sale, London, Frederck Ware cd ltd., p. x. x.
. در مقدمه آمده است كه ماراچى نزد پاپ انونست ششم مسئول اعتراف گرفتن بود و او كار خودش را به امپراطور مقدس روم لئوپولد اول در سال 1698 ميلادى هديه كرد. او خودش را جز اندكى در بحث از اصول عربى به زحمت نينداخته بود. با اينكه در جدول منابع او نام منابع عربى زياد بود ولى او بيشتر آنها را از منابع تركى و فارسى گرفته بود.
2. Sale/The Koran p. ix.
. همان، ص xiii.
. نقدهايى بر روش ترجمه عهد جديد، و نيز نقد تحليلى ما بر آن در پرتو متنهايى از عبرى و سريانى در رساله فوق ليسانس، ص 157-162.
1. The Koran... p. VI.

مقالات مشابه

هدف های مستشرقان در ترجمه قرآن

نام نشریهقرآن‌پژوهی خاورشناسان

نام نویسندهمحمدحسن زمانی, بختیار اسماعیل‌اف